۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

نزدیکی

نزدیکی بهار را دیگه می شه به راحتی حس کرد. عطرش درست مثل یکدفعه ای بودنش همه جا رو پر کرده. این جا مثل اون شهر خودمونیِ خودمون نیست که انگار مردم دارن تند تند می دوند که از قدم های بهار عقب نمونن...ولی باز انگار همه در انتظار ورودشن. هفت سین خونه داره آروم و آروم کامل میشه...با این که دیگه از پولهای نو و تا نخورده و هیجان تعطیلی عید خبری نیست ولی انگار همه ی اون اتفاقا دوباره می خواد تکرار بشه و تو داری روزهای آخر مدرسه رو هر جوری شده سر می کنی. برگ ها و چمن ها هر روز که بهشون یه نگاهی می ندازی سبز تر شدن. بله انگار دیگه داره نوبت بهار میشه که بیاد و همه رو تازه کنه...شاد کنه و سبک.