۱۳۸۶ تیر ۲۰, چهارشنبه

امیر می گفت

هفته ی پیش مدیسون بودیم. خیلی جای آروم و قشنگی بود حداقل در این فصل، پر از زمین های گلف و با یک دریاچه ی قشنگ که از محوطه دانشگاه میتونستی ببینیش. منزل یکی از اقوام بنفش بودیم. این آشنا دوستی داشت که همسرش امریکایی بود،مردی با قد کوتاه، موهای مشکی، خوش صحبت، آرام و دوست داشتنی. امیر پسرشون،جوونی با مو های مشکی و کوتاه و قد متوسط، کارش سفالگری بود

امیر از زبان مادری مادر چیزی نمی دونست. از این جا زیاد دل خوشی نداشت، می گفت:" مردم این جا با هم حرف نمی زنن من جایی رو دوست دارم که بشه با مردمش صحبت کرد، این جا همه هدفون تو گوششون و کاری به هم ندارن". آب های آرام و زلال و دوست داشت نه آب دریاچه ی شهر خودشونو، معتقد بود که اگر سیاست دست دانشمندا بود اوضاع جهان بهتر بود! در جواب من که گفتم:" البته سیاست خیلی پیچیدست"، گفت:"مطمئنا از مکانیک کوانتومی پیچیده تر نیست"! فیلمهایی رو دوست داشت که بشه در موردش فکر کرد و می گفت:"یکی از بهترین فیلمهایی که دیدم، یه فیلمی بود به اسم...ده...فکر کنم، نمیدونم مال کی بود... ولی ازون فیلمها بود که بدون پول زیاد عالی بود"، گفتم بهش که فیلم مال کیا رستمیه، ولی من ندیدم

می گفت:" هیچ وقت عضو ارتش نمی شم و برام مهم نیست که سیاست مدارا چی میگن فقط برام سرنوشت و سلامتی آدم هایی مثل مادر بزرگم تو ایران مهمه" بعد، چند لحظه تو فکر رفت و دیگه فقط از کارگاه سفال گری گفت

۱۳۸۶ تیر ۱۴, پنجشنبه

مردم آگاهی و مردم فریبی

چند وقتی بود که در روزنامه های ایران به خصوص روزنامه های طرفدار مردم سالاری و منتقد جریان های خشونت طلب و یا معتقد به محدود کردن مردم برای رسیدن به اهدافی خاص (که لزوما زیان رسان نمی باشند)، بحث پوپولیسم مطرح می شد. درهمان مقطع بسیاری در مورد این موضوع و مصادیقی از آن در ایران امروز میان جریان های مختلف فکری مطالبی نوشتند. که همگی روشن گر حقایقی در مورد حوادث و اتفاقات امروز و گذشته ی جامعه ما بود. در این مطالب این لغت را با تعابیری چون مردم فریبی، مردم انگیزی، عوام گرایی و عوام زدگی هم رده دانسته و بعضی برای آن یک بار منفی در نظر گرفته و عده ای دیگر آن را کمابیش ابزار همه سیاستمداران معرفی و همچنین به عدم ثبات آن هم اشاراتی کرده بودند

ولی نظر من در مورد این تفاسیر، اگر قرار باشد در زمانی انتخاب مردم را به دلیل عوام فریبی و در زمان دیگر به دلیل استفاده از جذابیت های آزادی بدون مرز و لیبرالیسم بدانیم، همیشه از خواست مردم غفلت کرده ایم. ولی مگر ممکن نیست مردم گرفتار فریب شوند؟ البته که امکان دارد، ولی این فریب خوردگی دائمی نبوده و همچنین به هیچ کس اختیار تصمیم گیری و به حاشیه راندن مردم داده نشده. و نکته آخر این که همه آنانی که نگران خسارت های چنین دوران هایی می باشند، وظیفه آگاه سازی و فرهنگ سازی برای مردم را دارند که این خود نیاز مبرم به اعتماد مردم دارد

۱۳۸۶ تیر ۱۱, دوشنبه

عمر

این روزها حول و حوش روز تولدم، وارد 25 سالگی می شم. از وقتی که از بیست سالگی گذشتم دیگه پیر شدن را حس میکنم. و شاید نزدیک شدن به پایان را، با این که دوستی این همراه همیشگی کاری به سن و سال نداره و انگار من اونقدر بزرگ شدم که نزدیکی اون رو می فهمم. با هر توجیه و تفسیری که باشه، این باعث میشه بیشتر به چیزایی که همراهمه فکر کنم. شدید و پر شتاب گویی می خواهد تنها به امید او امیدوار باشی
به قول خیام
این غافله عمر عجب میگذرد
یا به قول شهریار
شباب عمر عجب با شتاب مي گذرد*** بدين شتاب خدايا شباب مي گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقي***شتاب کن که جهان با شتاب مي‌گذرد
به چشم خود گذر عمر خويش مي بينم***نشسته‌ام لب جوئي و آب مي‌گذرد